شاعر : مهدی صفی یاری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی
نیــمۀ مــاه رسیــد و قــمــری می آیــد خبر آمـد که مـبــارک سحــری می آید ماه در لاک خودش رفت ونیامد بیرون تا شـنــیــد از خود او مـاه تری می آید
رفت خورشید پی کار خــودش تا گفتند: صبح خورشید ز سمت دگـری می آید
حاتــم از فــرط نداری به گــدایی افتاد تا شــنـید از همه بخشنــده تری می آید ای کرم زاده، کرم پیشه، کریم بن کریم ای علی زادۀ از ریشه کــریمبن کــریم ای حسن نام وحسن خلق وحسن جلوه حسنکرده الطاف تو یک عمر به من جلوه حسن
همه را با کرم ات مست گدایی کردی عبد بودی و خدا خواست خدایی کردی
لطف تو آمد و دلهــای ولایــی را برد کـرم ات آبــروی حــاتــم طایی را برد
آنقدرجود نمودی که دلم بی تاب است هر کجا اسم شما هستگدایی باب است
دو سه باری همه زندگی ات بخشیدی دشمنت را توبه بخشنـدگیات بخشیدی
تو دراوجی و به پـایین نظـرها داری تو عزیزی وبه مسکین نظــرها داری
به همه ازکرم و لطف شما خیر رسید کرم ات،هم به محبان تو،هم غیررسید
یک جهان عبد وگداهای پریشان داری فکر کــردم نکند ملک سلیــمــان داری مثل موسایی واعجازعصایت جاری استنه نگفتیبه کسی،دست عطایتجاریاست
چه کسی مثل تو باباش ولی الله است؟ هر که شد منکر آقاییِ تو گــمـراه است ای کریمان همه در پیش عطایت بی چیز ای کـرامت ز وجــود حسناتت لبــریــز به جهانی همه دم لطف وعطای تو رسید چه کسی در کرم و جود به پای تو رسید؟
اسم تان آمد و گلهای زمین وا شده اند پیش پاهای شما جن و ملک پا شده اند
ایکه درطایفۀ جود، کریم ات خواندند مثل بسم الله رحمن رحـیـم ات خواندند
پای این سفره نشاندید و بــفــرما گفتید باز انعام رســاندید و بــفــرما گـفـتـیـد
سر این ســفــره به والله نـشـستن دارد روی ارباب خــداییـش که دیــدن دارد
پـسر شــاه شــدن شــاه شــدن هم دارد پســر مــاه شــدن مــاه شــدن هم دارد ای کریم ازتو به ما هرچه بگویید رسید دل من از تو به سر منشاء توحید رسید